باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

هفت جنگاور-بخش نهم

سلام!این بخش کوتاه ترین بخش داستانه. یه ماجرای خیلی ریزه میزه. همراه من باشین.


اسم این بخش: شب آرام سرزمین تاریک


آن شب شب آرامی به شمار میرفت.این را می شد از آسمان بی ستاره و سکوت وهم آورش فهمید.شاید انتظار داشتید با آسمانی سرشار از ستاره و صدای جیرجیرک ها مواجه شوید.در این صورت تبریک میگویم!شما از ساکنین اصیل سرزمین سفید هستید!امادر سرزمین تاریکی چنین شب ساکت و ترسناکی،آرامی و طبیعی به نظر میرسد؛در برابر شب هایی که زوزه ی گرگ ها و غرش هیولا ها سکوت را میشکند و شب هایی که ماه کامل است.زیر نور ماه کامل خوابیدن در سرزمین تاریکی خودکشی محض است؛انگار که یک دعوتنامه به دنیای گرگینه ها برای خود فرستاده باشی.

در آن شب آرام،لاوندر چشمان درشت سبزش را کاملا باز نگه داشته بود؛آن قدر که کاملا گرد شده بود.و گوشهایش به آرامی طنین خر و پف های دنیس و نفس های تئودورا را پیش بینی میکرد.

چشم هایش به چشمان حیوانی خیره شده بود که از میان سبزه ها او را می نگریست.آن جانور، با چشمان درخشانش به لاوندر خیره شده بود.بدنش حالت حمله به خود گرفته بود.با نگاهی سرشار از خشم و تردید،به موجودات خفته ای نگاه میکرد که روبرویش بودند و از میان آنها، دختری بیدار بود که دستش روی قبضه ی شمشیر قرار داشت و مستقیم به چشمانش  نگاه میکرد.

ببر به بزرگی سه متر بود.با پوستی خزدار و نرم  و چشمانی سبز رنگ و خشمناک. مثل گربه ی کوچکی،قوز کرده بود و موهای پشتش سیخ شده بود.

لاوندر تکان نمیخورد.منتظر بود ببر حمله کند تا شمشیرش را بکشد و با نعره ی بلندی سکوت شب را بشکند.در واقع حس موقعی را داشت که پیش از نبرد از دور به سپاه دشمن نگاه میکرد.

لاوندر بی تکان ماند.ببر زیر لب غرید.لاوندر باز هم بی حرکت ماند.ببر قدمی به جلو برداشت.لاوندر بی حرکت ماند.ببر لحظه ای با تردید نگاه کرد.و بعد....

رفت.به آرامی عقب گرد کرد . به نرمی رفت و دور شد.شاید در عمق شعور حیوانی اش،احساس کرده بود این جمعیت خطری برای قلمرو او نیستند.لاوندر به خواب رفت.آرامش و امنیت ان شب، دست آورد قدرت آرامش او بود.

 


نظر فراموش نگردد!

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 00:51

خب به قول خودت یه ماجرای ریزه میزه بود‌. این جالب بود که در فکر ببر هم بودی. یعنی اینکه از فکر اون هم حرف می‌زدی. خب یه چیز منفی هم اینکه می تونست خیلی بهتر باشه و می تونستی خیلی جذاب ترش کنی

مرسی
یه سوال
چرا آی پی شما مال آرژانتینه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد