باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

معرفی داستان-هفت جنگاور

سلام سلام سلام سلام! یه سلام گرم به دوستانی که ما رو دنبال می کنن! ببخشید اشتباه شد!من رو دنبال می کنن! مچکرم از دوستانی که در داستان دختر گمشده همراه ما، ببخشید من، بودند.خانم ها: لیلا صادقی،نانسی و سارا. واقعا ازتون ممنونم.


واما بریم سر اصل مطلب!

داستانی که می خوام معرفی کنم،یک داستان ماجراجویانه،فانتزی و باحاله.این داستان بلند ترین و باحال ترین داستان نوشته ی من تا به امروزه. بریم توضیح داستان.


چشماتونو ببندید. نه بابا باز کنید تا بقیه شو بخونید! خب، دنیایی رو تصور کنید که هیچ کشور و ملیتی در اون مطرح نیست.دنیایی در گذشته های دور که تنها دوتا سرزمین در اون وجود داره.سرزمین سپید یا روشنایی ها و سرزمین تاریکی. توی اون دنیا همه یا خوب هستن، یا بد.ملیتشون این رو مشخص میکنه و هیچ چیزی به عنوان متوسط وجود نداره.هنگام تولد هر فرد،پری هایی که کارشون همینه مشخص میکنن که اون فرد پلیده،یا اینکه پاکه

اما حالا این دنیا در هرج و مرج است. سرزمین روشنایی به نابود کشیده می شود.جنگ، لشکر سپید را از پا در آورده است در حالی که  سربازان تاریکی به قصد تسخیر دنیا پیش می آیند.. تمام سربازان تاریکی نفرین شده اند وفقط از ملکه ی جادوگرشان،پنه لوپه،دستور میگیرند.پنه لوپه،یک دختر عقده ای که در کودکی توسط پری ها پلید شناخته شده است.در لشکر سفید،سرباز ها وجود دارند،فرمانده،شوالیه ها و شوالیه های زن.لاوندر جانسون یکی از شوالیه های زن ارتش هست و همسر پیتر تانگروی. او شوالیه ای دلاور و به دور از صفات زنانه ست. تمام لشکر تنها هشت شوالیه ی زن دارد که یکی از انها دزدیده شده و به همراه پسر کوچک زنده زنده سوزانده شده است.او توسط یک خائن گیر افتاده است.

در این آشوب و همهمه اتفاقی می افتد.فرمانده ی لشکر سپید، پیتر تانگروی،ناپدید می شود. لشکر سیاه او را می دزدد. لشکر سپید به سختی شکست می خورد و تار و مار میشود.لاوندر که تنها شوالیه ی حاضر در ان نبرد بوده(بقیه ی شوالیه ها جای دیگه ای می جنگیدند)به سختی زخمی شده و با فلاکت خود رو به پایتخت رسونده. جایی که سِر سدریک، فرمانروای روشنایی در حال بازجویی از خائن است. جرج تانگروی، برادر خودش را به دست دشمن سپرده است.

لاوندر وشش شوالیه ی دیگر ماموریت می یابند تا پیتر تانگروی را نجات دهند. جنگبه دو جبهه تقسیم می شود.جبهه ی نجات پیتر وجبهه ی نبردی تن به تن میان دوسپاه. هر دو جبهه باید پیروز شوند تا سرزمین روشنایی باقی بماند.در غیر این، روشنایی برای همیشه جای خود را به تاریکی خواهد داد.لاوندر با دلی عاشق و پرتلاطم به نجات همسرش می شتابد در حالی که از اتفاقات وحشتناکی که قرار است برایش بیفتد بی خبر است.او حتی نمیداند که از بدو تولد انسانی عادی نبوده است...


این داستان به زودی دروبلاگ منتشر خواهد شد.


معرفی کامل رو در زیر می بینید:


نام داستان:هفت جنگاور

نویسنده:Z,N

شخصیت اصلی:لاوندر جانسون

ژانر:فانتزی ماجراجویی معمایی عاشقانه

خلاصه:در بالا دیدید.

پیام داستان:خودتون ببینین!

محل وقوع داستان: دنیایی تخیلی که در آن ذات هر کس به ملیتش بستگی دارد.

امتیاز کاربران به این داستان: در آینده معلوم میشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد